پیام اسقف کنتربری، کلیسای انگلستان، بمناسبت صدمین سالگرد 8 مارس:
قانون شرعیه بر زندگی زنان باید حاکم شود، آمین!
آذر ماجدی

احتمالا زمانی که اسقف کانتربری، روان ویلیامز، در مورد به کارگیری قانون شرعیه در محیط های مسلمان نشین بریتانیا، اظهار نظر میکرد، بر این تصور بود که نظرش با استقبال مواجه خواهد شد، بعنوان پیشنهادی از روی حسن نیت و بمنظور کاهش تنش های نژادی برداشت خواهد شد. اما این پیشنهاد، اسقف را به بد دردسری دچار کرد. از راست و چپ مورد حمله قرار گرفت. آنهایی که "فرهنگ سفید مسیحی" شان را زیر خطر میدیدند، خواهان استعفای او شدند. مدافعین حقوق زن، سکولاریست ها، آتئیست ها و غیره نگران از تاثیرات منفی قانون شرعیه بر حقوق انسان و بویژه حقوق زنان وی را مورد حمله قرار دادند. اسقف ویلیامز تحت انتقادهای تند پیشنهاد خود را محدود کرد. گفت که منظورش تمام قانون شرعیه نیست، بخش حقوق خانواده آن مورد نظرش است. ایشان واقعا متوجه نیست!
موقعیت و حقوق زن در اسلام پاشنه آشیل این مذهب، و باید بگویم، این ایدئولوژی است. زن ستیزی علامت شناسایی اسلام، حجاب بیرق آن و آپارتاید جنسی یکی از ستون های اصلی حاکمیت اش است. بعلاوه، در شرایط حاضر یک جنبش بسیار فعال ارتجاعی، اسلام سیاسی، ایدئولوژی خود را بر اسلام بنا نهاده است. هر جا که قدرت میگیرد، ابتدا زنان را از هر حقی محروم میکند، به زور حجاب سرشان میکند و آپارتاید جنسی را بر جامعه حاکم میکند. همان جنبشی که در غرب از عدم تولرانس نسبت به قانون شرعیه و حجاب مینالد، آنجا که جامعه زیر کنترل اش است، مردم را به زور ترور و ارعاب به قبول شرعیه، حجاب و آپارتاید جنسی مجبور میکند و آنهایی را که سرپیچی میکنند با شلاق، بریدن دست و پا و اعدام تنبیه میکند.
به این ترتیب یک دلیل اصلی مخالفت با قانون شرعیه برخورد آن با زنان است. قول روان ویلیامز که منظورش فقط بخش خانواده آن است، هیچ تسلایی برای زنی که در تهدید از دست دادن حقوق اش قرار دارد نیست. همچنین از دختری که از خشونت ناموسی، ازدواج اجباری و حجاب هراسان است نیز دردی دوا نمیکند. این مساله در بهترین حالت صرفا بی اطلاعی و خامی آقای اسقف را آشکار میکند.
ممکن است استدلال شود که نیت اسقف مبارزه با نژاد پرستی (راسیسم) است. فرض کنیم چنین است. ابتدا ببینیم این پیشنهاد واقعا ضد راسیستی است. ممکن است استدلال شود که اسقف مطالبات و فرهنگ مسلمانان را در نظر گرفته است، بویژه در شرایطی که مسلمانان بطور کلی تحت فشار اجتماعی قرار دارند. این فرضیه کاملا اشتباه است. تاریخا مبارزه علیه راسیسم به معنای مبارزه برای برابری بوده است نه برای ابقای تفاوتها؛ برابری در مقابل قانون و در عرصه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی. مبارزه علیه راسیسم مبارزه ای برای انتگراسیون اجتماعی شهروندان بوده، نه جدا سازی آنها. جنبش حقوق مدنی در آمریکا برای یک قانون متفاوت برای سیاهان مبارزه نمیکرد، برای یک قانونی میجنگید که با سیاه و سفید به یکسان برخورد کند. جوهر و ماهیت مبارزه علیه آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی مبارزه ای برای ایجاد یک قانونی بود که با کلیه شهروندان برابر و یکسان برخورد کند.
اما این فقط آقای اسقف کانتربری نیست که چنین نظراتی را طرح و تبلیغ میکند. این یک گرایش و ترند سیاسی نسبتا جدید است. برای اینها ضد نژاد پرستی از برابری به تفاوت و اختلاف و از انتگراسیون به جدا سازی تغییر معنا داده است. این وارونه سازی مفهومات را ما مدیون نظرات پست مدرنیستی هستیم که به عروج نظریه نسبیت فرهنگی منجر شد و بتدریج چنین جایگاه رفیعی در حوزه اجتماعی – سیاسی به مقوله مولتی کالچرالیسم (چند فرهنگی) در این تعبیر معوج آن اعطاء کرد.
برخی بخش های "گمراه" تحصیلکردگان، دانشگاهیان، روشنفکران و سیاستمداران نقش بسیار برجسته ای در دفاع از این مقولات بعنوان مقولاتی پیشرو، آزادیخواهانه، برابری طلبانه و ضد راسیستی داشته اند. نیروهای سیاسی ارتجاعی، از قبیل اسلام سیاسی، تنها برندگان این پروسه بوده اند. برای دهه ها تجاوزات وحشیانه به حقوق انسان ها و انسانی در کشورهای تحت حاکمیت اسلام توسط این تئوری های معوج مورد بی اعتنایی و یا حتی توجیه قرار میگرفتند. فقط زمانی که این اعمال وحشیانه، به شکل تروریسم، بخصوص پس از 11 سپتامبر به جوامع غربی راه پیدا کرد، اعتراضاتی شنیده شد.
مولتی کالچرالیسم معادل راسیسم است. نسبیت فرهنگی معادل راسیسم است. این مساله را باید یک بار برای همیشه میخ اش را بکوبیم. با تعیین سیستم های حقوقی متفاوت برای شهروندان مختلف بر مبنای مقولات اختیاری ای چون فرهنگ و مذهب، ما سرنوشت ضعیف ترین بخش های آن باصطلاح محیط فرهنگی معین را به الطفاطات رهبران خود گمارده آن محیط ها میسپاریم. ضعیف ترین بخش های آن محیط را از حمایت قانونی و جامعه محروم میکنیم. زنان تحت اسلام بی حقوق و منکوب شده اند. رها کردن آنها به قانون شرعیه فقط آنها را بیش از پیش قربانی میکند.
اشتباهات اساسی بسیاری در این فرضیه ها و روش موجود است. یکی از آنها که ظاهرا بسیار لیبرال است، این فرض است که اعضای "محیط های اسلامی" داوطلبانه و با اختیار آزاد به قانون شرعیه متوسل خواهند شد. اگر زنان و کودکان این محیط ها انتخابی داشتند و میتوانستند نظر خود را بیان کنند، به آقای اسقف توصیه میکردند که پیشنهادشان را برای خود نگاه دارند. در چنین محیط هایی با چنین هیراشی و مردسالاری حاکم در آن مساله انتخاب منتفی است. اگر اجازه دهیم که قانون شرعیه اعمال شود، زنان بی حقوقی که از حق اعتراض محرومند را از هر نوع حمایت قانونی و موجود در اجتماع محروم میکنیم و دختران جوانی که علیه سنن عقب مانده در خانه میجنگنند را در شرایط بسیار دشوار تری قرار میدهیم.
قبول اینکه اسقف کانتربری از روی حسن نیت و خامی این پیشنهاد را داده است، بهترین سناریو است. سناریوی بدتر و بنظر من بسیار محتمل تر اینست که ایشان با زیرکی خاصی از این طریق قصد مستحکم کردن نهادهای مذهبی و حاکمیت آنها بر جامعه را دارد. از طریق اهداء نقش مهمتر و بالاتر به اسلام در محیط های مسلمان نشین، او میخواهد موقعیت کلیسا و مسیحیت را در جامعه بطور کلی تقویت کند. اگر نقش اسلام و قوانین اسلامی را بپذیریم، آنگاه با همان شیوه استدلال باید نقش مسیحیت و کلیسای انگلستان را نیز بپذیریم. دفاع او از قانون شرعیه یک قدم مزورانه بسمت احیای نقش کلیسا در جامعه بطور کلی است.
و بالاخره بعنوان یک مدافع با سابقه حقوق زن و کسی که مستقیما تحت یک رژیم اسلامی زندگی کرده است، و بعنوان یک فعال سیاسی که علیه اسلام، اسلام سیاسی و برای آزادی و برابری مبارزه کرده است، باید بگویم که بسیار از این پیشنهاد اسقف خشمگین هستم. ما به استقرار قانون شرعیه در هیچ شکل و فرمی نیاز نداریم. ما به یک نظام سکولار و آزاد نیازمندیم، آزاد از راسیسم، زن ستیزی و نابرابری. ما باید جامعه را از شر مذهب و نهادهای مذهبی خلاص کنیم، هر مذهبی، اسلام، مسیحیت، مذهب یهود و غیره.
ترجمه مقاله آذر ماجدی در سایت های مختلفی، از جمله ریچارد داکینز و ایرانیان دات کام منتشر شده و مورد استقبال بسیار قرار گرفته است. برای خواندن برخی از نظرات مردم در مورد موضوع میتوانید به لینک زیر رجوع کنید:
http://www.richarddawkins.net/article,2276,Archbishops-8-March-centennial-message-Let-Sharia-Law-govern-womens-lives-Amen,Azar-Majedi

 

نوشته های دیگر از آذر ماجدی